شهدا شرمنده ایم

شهدا شرمنده ایم
خاطرات مردان بی ادعا 
قالب وبلاگ
نويسندگان
طراح قالب

 

 

بعد ار چند روز دوباره برای مرحله  دوم عازم غرب کشور شدیم چند روزی را در عقبه برای هماهنگیهای آخر ماندیم و بعد به سمت منطقه حرکت کردیم. شب عملیات فرا میرسد اسمی از مجتبی بین بچه های تیم هجوم نیست مجتبی را برای کاری دیگر قرار است نگه دارند.

اما مجتبی با خودش قول و قرار دیگر داشت هرطور شده خودش را بین بچه ها جا داد نیرو ها از تاریکی شب استفاده کردند تا خود را به نقطه مورد نظر برسانند فرمانده (سردار شهید محمد جعفرخانی ) آخرین توجیهاتش را انجام داد  و آماده درگیری می شوند...

یکی از بچه ها می گوید: متوجه مجتبی شدم که زخمی شده فوراً خودم را به کنارش رساندم در میان تیر و ترکش و سر و صدا و تاریکی شب تلاش می کردم که او را پانسمان کنم تا مانع از خونریزی اش شوم .

احساس کردم سینه اش جراحت عمیقی پیدا کرده دیگر کاری از دستم بر نمی آید نمیدانستم چکار کنم سرم را به صورتش نزدیک کردم تا بشنوم که زیر لب چه زمزمه می کند .

و مجتبی در آن لحظه به آرامی می گفت :یا علی ابن ابی طالب ...یا علی ابن ابی طالب

روحش شاد

قسمتی از خاطرات همرزم شهید در همایش شبی با مجتبی

 

 

   
 
 
 
 

در ماه رمضان 1390 عازم منطقه شدیم مجتبی به خاطر مشکلاتی نتوانست بیاید گروهی از بچه ها برای آزاد سازی یکی از ارتفاعات در منطقه الواتان سردشت اعزام شده و پس از 5 الی 6 ساعت درگیری موفق می شوند که دشمن را شکست داده و به عقب برانند.

آن روز سه نفر از بچه ها مجروح شدند خبر به مجتبی رسید خیلی ناراحت شد ما که به تهران برگشتیم همچنان ناراحت بود تا ما را دید کلی در مورد درگیری بچه ها پرس وجو کرد می گفت:

این رسمش نبود من در تهران باشم و بچه ها در آن شرایط سخت زخمی شوند بدانید و شاهد باشید امروز کمربندم را محکم می بندم ویک لحظه از کسی عقب تر نخواهم ماند.

با لبخند دوباره این حرف را تکرار کرد ولی ما متوجه نشدیم...

شهید مجتبی بابایی زاده

قسمتی از خاطرات همرزم شهید در همایش شبی با مجتبی

 

 

   
 
 
 
 
 
 
 
 

در این چند صباحی که در خدمت شهید مجتبی بودیم درسهای زیادی گرفتیم که امروز یکی پس از دیگری بر ما نمایان می شود. مجتبی تمام ایمان و اعتقادش درونی بود. و هیچ وقت دوست نداشت که آن را نمایان سازد. دلی پاک و صاف و مهربان داشت.

رابطه اش با خدا متفاوت بود. اعتقاد داشت و می گفت :خدای مهربان من... . در کارها بر این باور بود که خدای مهربانش عنایت خاصی بر او دارد. استقامت جسمی مجتبی زمانی بر ما نمایان شد که در ماموریتی سخت و نفس گیر در جنگلهای شمال با آن آسیب دیدگی شدید پایش، تا آخر ایستاد. نمی توانست خوب راه برود. پزشک تیم برای مجتبی استراحت تجویز می کند اما شهید مجتبی علاوه بر اینکه دست به عصا نبرد سنگین ترین سلاح را به دوش خود انداخت و با عزمی راسخ به راه خود ادامه داد و تا آخر عملیات ایستاد.

صبوری مجتبی را زمانی دیدم که شهادت صمیمی ترین دوستش همه را از جمله خانواده ی شهید ( روح الله نوزاد) را به صبر دعوت می کرد. هیچ غم در چهره اش نبود . مانند کوه استوار بود و همه ی ما به او تکیه می کردیم. انگیزه ی بالایی داشت و با جدیت خاصی کار می کرد.بیش از حد انتظار در درگیریها ظاهر می شد.دوست داشت نفر اول باشد.می گفت به شهادت روح الله حسادت می کنم  وسعی می کرد خود را بسازد و به او برسد.

و رفت و به خیل شهدا رسید.

قسمتی از خاطرات همرزم شهید در همایش شبی با مجتبی

 

 

   
 
 
 
 

فرازی از زندگینامه شهید مجتبی بابایی زاده

شهید مجتبی بابایی زاده


در خرداد 1362 ، در محله ساختمان (کوی شهدا ی فعلی) اندیمشک و در دامان مادری عفیف و پدری سخت کوش و مؤمن و در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود. نامش را "مجتبی" گذاشتند.
دوران کودکی او همزمان با سالهای پر بار دفاع مقدس بود .تربیت صحیح پدر و آموزه های اخلاقی مادر از همان دوران که فضا مملو از بوی جهاد و شهادت بود باعث شد او متفاوت از هم سن و سالانش بار بیاید.
دوران تحصیلات ابتدایی و راهنمایی  را در اندیمشک و در دبستان "فردوسی" و مدرسه "آزادگان" گذراند.
از همان دوران کودکی و نوجوانی اخلاق خوب و پسندیده، نجابت و سخت کوشی، جدیت و نظم و انضباط همراه با تدین و تقوا در او نمود داشت.
تعصب و تقید به مسائل شرعی از او نوجوانی نمونه و ایده آل ساخته بود و از همین رو مورد احترام و تحسین همه بود.
در نوجوانی او شخصیتی منطقی و معقول داشت و آنچنان صلابت و وقاری در رفتارش هویدا بود که او را از دیگر همسن و سالانش متمایز میکرد.برخورد خوب و لحن کلامش و آرامش در رفتارش سبب برانگیختن احترام و تحسین همگان می شد. ارتباط عمیق عاطفی با خانواده و اقوام و دوستان داشت.
در این دوران بود که با عضویت در هیأت های فرهنگی و مذهبی عرصه دیگری در زندگی پر ثمرش نمودار شد.همواره در راهپیمایی ها و تجمعات و مراسم مذهبی شرکتی فعال داشت.
پاتوقش پایگاه بسیج مسجد حضرت ابوالفضل(ع) و مسجد امام حسین (ع) بود . از بارزترین اقدامات فرهنگی و تبلیغی  ایشان حضور در پیاده روی مسیر اندیمشک – تهران جهت شرکت در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) در سال 1378 بود. در انتهای این برنامه بود که موفق به دیدار حضوری از نزدیک با مقام معظم رهبری شدند.
در سالهای بعد نیز با پای پیاده رهسپار زیارت عتبات عالیات شد. گفتنی است که همانجا کفنی خریداری  و تبرک میکند که سالها بعد بنا به وصیت خودش با همین کفن سر بر خاک میگذارد.
مجتبی بعد از پایان دوره متوسطه و اخذ دیپلم با اشتیاق فراوان با پوشیدن لباس سبز سپاه وارد این یگان مقدس شده و زندگیش وارد مرحله جدیدی می شود.

شهید مجتبی بابایی زاده
شوری در او افتاد ، عاشق بود به معنای واقعی. به مقام معظم رهبری ، شهدا و ارزشها عشق می ورزید. آرام و قرار نداشت، همه زندگیش را وقف این عشق خالصانه کرده بود.
در بدو ورود به سپاه یگان مخصوص "صابرین " را برای خدمت برگزید و چندین سال آموزش های سخت و طاقت فرسا را با موفقیت پشت سر گذاشت این آموزش ها از او تکاوری دلاور و شجاع ساخته بود در رزم و جنگ به گفته همرزمان و فرماندهانش از قویترین و باهوشترین نیروهای عملیاتی محسوب می شد و دارای قدرت عملیاتی بالایی بود.

شهید مجتبی بابایی زادهتکاوری دلاور بود که به دلیل توانایی بالای ذهنی و جسمی در چندین عملیات سخت و موفق بر علیه دشمنان مرزی نظام مقدس شرکت کرده بود.
در سال 1387 با خانواده ی متدین "پارسا مهر" وصلت کرد و با برادر بزرگتر خودش باجناق شد. زندگی ساده و با صفای مجتبی و همسرش زبانزد است. مجتبی خود این جمله را بر زبان می آورد که من مطمئنم که همسرم مرا عاقبت به خیر میکند.

شهید مجتبی بابایی زاده
در ادب و نزاکت، رعایت شئونات اسلامی، دستگیری از محرومین، ادای فریضه نماز، صله رحم کوشا بود و عدم تعلق خاطر به امور دنیایی  و مسائل مادی زبانزد بود.
همیشه در برخوردها لبخند بر چهره داشت حتی اگر از مسئله ای ناراحت بود لبخند میزد.
فرزند قهرمان اندیمشک  در تاریخ 1390/6/13 در عملیات پاکسازی مرزهای شمال غرب کشور از وجود اشرار و گروهک تروریستی پژاک در ارتفاعات جاسوسان در نبردی سخت به آرزوی دیرینش رسید و به فیض شهادت نائل شد. در هنگام شهادت ذکر یا "علی بن ابی طالب" بر زبانش جاری بود و به خیل شهدا پیوست.

شهید مجتبی بابایی زاده

 مراسم تشییع این شهید با شکوهی وصف ناپذیر که یاد آور سالهای دفاع مقدس بود در روز پنجشنبه 1390/6/17 برگزار شد .

شهید مجتبی بابایی زاده

پیکر پاک این شهید در بهشت زهرای اندیمشک در جایی که آرزوی دفن شدن در آنجا را داشت در کنار پسر عمه اش فرمانده شهید عزت الله حسین زاده آرام گرفت.
روحشان شاد

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, ] [ 12:5 ] [ محمد جواد ]
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
حمایت میکنیم
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 334
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 339
بازدید ماه : 654
بازدید کل : 19383
تعداد مطالب : 330
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1